مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

گل پسر خاله جون

مروری بر خاطرات گذشته

1392/2/22 20:54
نویسنده : fateme
632 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز یادم نیست ک چه تاریخی بود ولی فک کنم تابستون 91 بود با مامان باباتو من و خاله عالیه و عمو رضا و مامان جون و بابا جون رفتیم زیرگ روستای مامان جون گردو خوردیم بادوم خوردیم رفتیم کنار استخر توی استخر مرغابی بود توخیلی با تعجب نگاه مرغابی ها می کردی مرغابی ها صدا در میاوردن تو سرتو خم میکردی و نگاشون میکردی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یه بار ک اومدی اینجا بازم تاریخش یادم نیست

فک نکنی خنگم ها یکم گیر درسامم این روزا همه چی از یادم رفته

تو و مامانیت تنهایی اومده بودین اینجا از سر برگشت ک شما می خواستین برین اهواز اول میخواستین برین مشهد بعد با هواپیما برین اهواز ک ما هم با شما اومدیم مشهد (مامانتو با تو رو رسوندیم مشهد)این عکسو توی مشهد گرفتیم توی حرم

 

این عکسو اولین باری ک اومدی اینجا توی خونه ی دایی محمدت گرفتی با مامانت

 

 

اینم عکس با دایی محمدت دومین بار بود ک اومدی خونمون فکر کنم

از همین موقع بود ک فهمیدیم عینکی ها رو دوست داری

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان مریم
15 آبان 94 14:37
به وب کوچولوهای منم یه سری بزنید/