علاقه ی زیاد به دایی جون
وقتی بیرجند بودی هر وقت داییت میومد پیشت وقتی نگاش میکردی غش غش میخندیدی یه روز ک رفته بودیم خونه دایی جونت تو توی بغل مامانت بودی همون موقع دایی جونت از کانون اومد وقتی نگاش کردی زدی زیر خنده بعد از چند دقیقه ک دایی جونت داشت باهات بازی میکرد رفت تو آشپز خونه تو همین لحظه ک نگاش کردی دیدی نگات نمیکنه جیغ دی ماشا الله خوبم جیغ میزدی گوش همه رو کر میکردی بعد همون لحظه دایی جونت نگات کرد زدی زیر خنده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی